رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه
خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه
های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .
مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !
خیلی باحال بووووووووود.
بببببله
شـکـسـپـیـر:
خـیـانـت تـنـهـا ایـن نـیـسـت کـه شـب را بـا دیـگـری بـگـذرانـی!
خـیـانـت مـیـتـوانـد دروغ بـَر دوسـت داشـتـن بـاشـد ..
خـیـانـت تـنـهـا ایـن نـیـسـت کـه دسـتـت را در خــَفـا در دسـتِ دیـگـری بـگـذاری!
خـیـانـت مـیـتـوانـد جـاری کـردنِ اشـک بـر دیـدگـانِ مـعـصـومـی بـاشـد..
+اپم[گل][لبخند]
ممنون گلم
امشب ک بلرزید دل وبغض وصدایت
آرام وروان گشت دلت سوی خدایت
رفتی ب در آن قاضی حاجات
یادآر مراملتمس لطف ودعایت
امشب شب آرزوهاست انشاا..ب آرزوهات برسی گلم
مرسی
بـر بـالای افــ ـق ایـــستـ ـاده ام
بـه روزی مـ ــی انـدیـشـ ــم کـه بـا تــو بـاشـ ــم
جــانم را بـه بـاد صبـــ ـحگـاهــی می ســ ــپارم
بـا هــمه خـداحـ ـــافظی می کـــنم
چــرا که تـــو در مــ ـنی ، در تــارو پودم
و موجـ ــی لــطیف برخاســ ـته از جــان تـو
تـا عـــمق وجــودم مــ ـی دود
و راهــی جــ ـاودانـه پـــیش رویــ ـم گســـترده مـی شود
و مــن پــ ــرواز مـی کنــ ـم بـه سـوی تو
به تــو می اندیــشم، به ارمـ ـــغان صبـح
به نــ ـامــت
کــ ـه عاشــقانه بر زبـان جـ ـاری می کنم
بــه تـــو می انــدیشـم ای عشــ ـــق بی پایانم ....
مرسی
سلام دوست عزیز:
با
شرط ازدواج با دختر زیباروی کشاورز[گل]
بروز شدم. منتظر حضور گرمتون هستم.
حتما
اخی