پیرمردی با قطار در حال مسافرت بود به علت بی توجهی یک لنگه از کفش های نو او که به تازگی خریده بود از پنجره به بیرون از قطار افتاد.
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف خوردند ولی پیرمرد بلافاصله لنگه دیگر کفش را هم به بیرون انداخت همه با تعجب به او نگاه کردند ... اما او با لبخند رضایت بخش گفت:یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند حتما خیلی خوشحال خواهد شد.
خوشبختی یگانه چیزیست که میتوانیم بی آنکه
خود داشته باشیم دیگران را از آن بر خوردار کنیم
جفتش عالی بود
سلام ممنون که به وبلاگ من سر زدی و نظرتو واسم گذاشتی خوشحال شدم و ممنون بابت لطفتون من هم وبلاگون رو دیدم وبلاگ جالب بود تازه شروع به نوشتن کردین در ادامه برات آرزوی موفقیت دارم روزی وبلاگتون از بهترین وبلتگها انشاء الله بشه واسهت آرزوی مفقیت دارم و خیلی خوشحال هستم که شما هم استقلالی هستین درود به شما موفق باشی بازم بهم سر بزنی خوشحال میشم اگه دوست داشتی وبلاگ منو ثبت کن من از شمار رو ثبت کردم خوش باشی و دیگران رو هم خشحال کن
سلاااااااام