یکی از فانتزیام اینه که برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم . همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!! تو افق ناپدید شم :) من یه غلطی کردمُ قضیه فانتزیُ افقُ واسه بابام تعریف کردم ؛ حالا هروقت اَزَش پول میخوام، میره تو افق محو میشه !
مامانم خطاب به مرغ مینامون: سلام عزیزم، سلام پسرم صبحت بخیر! خوب لالا کردی؟ بزار برات دون بیارم عشقم بخوری چاق بشی چله بشی… آی مامان قربونت بره.. ای جانم ای جانم! مامانم خطاب به من: هوی شتر نمیخوای اون تن لشت رو از جات بلند کنی؟ انقدر آدم لــــــــــــــَش!!مامان من نه هااااااااااااااا
هیچی دیگه . یکاری کن یا طنز بنویس یا ادبی تکراریم خب...[اصن بی خیال
خب حق دارین این مطالب برای شما سنگینه
merc koli khandidam
merc koli khandidam
خوشحال شدم اومدی
سلام، در "زیر سقف آسمان"منتظر نظراتتان هستم به خصوص راجع به شعرهایم...
زیبا نوشته بودید،
اگر لینک کردید آدرس وبلاگتان را نیز قرار دهید...
با تشکر
بله حتما
محفلی برپا شده از جنس آرامش الهی
*همه دعوتـــــیــــم*
سلام
آپم...تشریف بیارین،حضور و نظرتون مهمه[گل][لبخند]
چشم حتما
Salam .Khoobi?mc oomadyyy webam....
سلاملکم
مرسی تو خوبی؟
خواهش میشه همچنین :)